گـريـه آمد، خنده آمد ، گريه بـا من پر گرفت
گـريـه در افـتـادنـم دسـت مـرا بـهـتـر گرفـت
خـنـده آمد بـا من امـا طـاقـت مـانـدن نـداشت
گريه با من ماند و چشمان مرا از سر گرفـت
وقـتـی از يـيـلاق بـرگشتـم بـه استـقـبـال مـن
دست بـندی هديه آورد از من انگشتـر گرفـت
در شــبـان خـستـه ی دلگـيـر تـنـهـايـی فـقـط
گريـه با من يار شد از دست من ساغر گرفت
داشـتـم درغـربـت تـاريـک خـود يـخ می زدم
نـيمه شب يک شاخه آتش داد خاکستر گرفـت
پـشـت پـيـچـاپـيـچ تـصـويـر تـو نـيـلوفـر شدم
گـريــه آمـد آتـشـی در بـاغ نـيـلـوفـر گـرفـت
***
گـريـه شـايـد چـشم هايـت بـود از آغاز، نـه...
چشم هايـت را دلـم يـک دست بالاتـر گرفـت
سلام مسافر دريا را پذيرا باشيد .........با عرض ادب .......شعر زيبايتان را در کنگره شعر دفاع مقدس شنيدم و از اين همه احساس لذت بردم ..........ياحق
سلام استاد.دیگه سر نمی زنی؟
سلام آقای معتمد/ از عريانی يک تنهايی با شما حرف می زنم! / يادتان که هست
سلام براستاد گرامی / اميد كه خوب باشيد/ چشمم به راهی غزلی تازه شما است /زينت
به ياد ايام گدشته ٬ آن استاد عزیز و محترم را به دلکده ی خاکی ام دعوت مينمايم ..
سلام. پيروز باشيد. به اميد ديدار. بدرود.
آقا رضا سلام دست شما درد نکنه سر زدید به روزم وقت شد سری بزنید
سلام. شعر تازه ای؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام. امسال در کنگره شعر شعر دفاع جاتون خالی بود.
سلام عزيز! با مطلبي تحت عنوان ‹غزل امروز: دايناسوري با دامن ميني ژوپ› و يك شعر تقريبا قديمي به روزم!! حتما سر بزن